میرحسین موسوی در یک نگاه (1)


مقدمه

آنچه می‌بایست همه و همه درصدد آن باشیم حضور آگاهانه و پرشور مردم در صحنه انتخابات است. انتخاب آگاهانه و درست مردم و نخبگان آن گاه رقم می‌خورد که شناخت درستی از چهره‌های مطرح در عرصه انتخابات وجود داشته باشد. طبعاً خیلی‌ها علاقه‌ای به این شفافیت ندارند و اتفاقاً آرای خود را در فضایی شبهه آلود و پرابهام جستجو می‌کنند. اصولاً شفافیت در این عرصه به نفع خیلی‌ها نیست.
منطقاً هر فرد می‌بایست در خصوص همه کاندیداها تحقیق کند و بعد در این خصوص تصمیم نهایی را بگیرد. به همین نسبت مردم نیز می‌خواهند همه کاندیداها را درست و آن گونه که هستند، بشناسند. ما باید بر آن باشیم که جویندگان را با برخی واقعیت‌ها آشنا کنیم و بتوانیم تصویر درست و کاملی از کاندیداهای مختلف و جریان‌های حاضر در صحنه به مردم ارائه نماییم.
در واقع آنچه ما را در مسیر معرفی چهره‌ها و ویژگی‌های آنها مصمم می‌کند نه فراهم کردن زمینه‌ها برای تخریب اشخاص که جمع‌آوری اطلاعات کافی برای شناخت درست و انتخاب آگاهانه است. علاوه بر اینکه در صحنه مباحثه و مناظره شناخت کافی از مواضع و عملکرد طرف مقابل یک ضرورت ابتدایی و عقلایی است.

سخنرانی دکتر داوری

بسم‌الله الرحمن الرحیم
ان شاءالله سعی می‌کنیم خیلی سریع و مفید چند تا نکته را عرض کنیم تا بعضی از ابهاماتی که در ذهن همه ما نسبت به آقای مهندس موسوی وجود دارد برطرف شود. در واقع در درجه اول انتخاب خودمان را قطعی‌تر و یقینی‌تر به انجام برسانیم و هم جامعه را کمک کنیم که به انتخاب درست‌تری برسد. من فقط یک نکته‌ای را عرض بکنم.
ببینید در این انتخابات مهم‌تر از این که آقای احمدی‌نژاد رأی بیاورد یا نیاورد یک نکته‌ای وجود دارد که ما باید نسبت به آن هوشیار باشیم. الان همه طرف‌های درگیر و درواقع همه رقبا بنا را بر این گذاشته‌اند که یک تصویر کاریکاتوری و زشت و ناخوشایند از این دولت تصویر کنند. در این ایام انتخابات در واقع فرصت خوبی هست در کنار تلاش‌هایی که دوستان خالصانه و قربۀ الی الله برای رأی آوردن دکتر به انجام می‌رسانند، در عین حال از عملکرد دولت که انصافاً در سی سال پس از انقلاب عملکرد درخشانی بوده یک دفاع منطقی و علمی انشاءالله داشته باشیم تا تلاش‌های زیادی که برای سیاه‌نمایی این اقدامات می‌شود انشاءالله نتواند بر افکار عمومی اثر بگذارد.
من خیلی سریع وارد بحث می شوم. دوستان امروز با من تماس گرفتند، گفتند که بخشی از دوستان که در ستادهای دانشجویی فعالیت می‌کنند، ابهاماتی در خصوص مهندس موسوی دارند و شناخت دقیقی از ایشان ندارند. بعضی از اشتراکات لفظی و اشتراکات گفتمانی که مشاهده می‌شود اینها ممکن است در واقع یقین صددرصدی را که یک مبلغ انتخاباتی می‌خواهد داشته باشد را مانع بشود.
ببینید این ذهنیت را خود ماها هم شاید داشتیم که سن ما شاید یک چند سالی بیشتر هست و دوره مدیریت آقای موسوی را نزدیک لمس کردیم. واقعیتش این است که خود من تا بهمن ماه که آمدن مهندس موسوی داشت جدی می‌شد یک نگاه به ایشان داشتم و در این مدت که خدا توفیق داد کمی مطالعه کنیم روی نوع عملکرد، نوع ارتباطات ایشان و نوع جهت‌گیری‌های ایشان به یک جمع‌بندی دیگری رسیدیم. چون من مصاحبه‌ای را در بهمن ماه با (روزنامه) رسالت کردم راجع به بحث انتخابات، و واقعاً امروز آن نگاه را ندارم نسبت به آقای مهندس موسوی و این شناختی که امروز پیدا کردیم اصلاً آن شناخت گذشته نیست.
یک سؤال خیلی مهمی را همه ما باید جواب بدهیم. چرا آقای مهندس موسوی سال 88 کاندیدا شد؟ چرا آقای مهندس موسوی سال 84 کاندیدا نشد؟ چرا ایشان سال 76 کاندیدا نشد؟ این سؤال مهمی است. اگر بتواند کسی برایش پاسخ مناسبی پیدا کند، خیلی از ابهامات این دوره حل می‌شود.
وقت نیست. من در چند تا گزاره عرض می‌کنم چون می‌خواهم جنبه‌های دیگری را باز کنم خیلی صریح و ساده می‌گویم. در سال 84 یک اتفاق استراتژیک در داخل کشور می‌افتد آن هم این است که دولتی در ایران سرکار می‌آید که نگرشش به مقوله دولت و بوروکراسی با این چیزی که از سال 60 تا 84 وجود داشته متفاوت است. هیچ جدایی بین سال 60 تا 84 وجود ندارد. در این 24 سال چیزی به عنوان نهاد دولت مستقر شده دولت نهم یک چرخش استراتژیک در روند دولت ایجاد کرد. در واقع یک میراثی در این 24 سال شکل گرفته بود که آقای احمدی‌نژاد این میراث را و این شیوه حکمرانی را نفی کرد. تمام دولت‌های سالهای 60 تا 84 در واقع تکرار منطقی همدیگر هستند. یعنی دولت اول آقای مهندس موسوی، دولت دوم ایشان و ...
شما یک بار آلبوم درست کنید. تمام مدیران سال 60 تا84 را کنار هم بچینید، ببینید که هر کدام در دولت‌ها در کجا می‌نشستند. در واقع کسانی که در این مسیر همراه نبودند، از گردونه دولت خارج می‌شدند.
این میراث، میراث آقای هاشمی است. حالا من می‌خواهم بخشی از آن را این جا بگویم و بخش دیگر را انشاءالله اگر فرصت شد در برخی از شهرها که می‌خواهیم خدمت دوستان برسیم بازتر می‌کنیم.
من بر اساس خاطرات آقای هاشمی و آن چیزی که منتشر شده است می‌گویم. الان تا سال 65 منتشر شده. البته 65 این هفته در نمایشگاه بیرون می‌آید ولی الان تقریباً خود 65 تو سال جمهوریت هست من خودم خوانده‌ام. شما وقتی خاطرات آقای هاشمی را از سال 60 تا 65 می‌خوانید، کاملاً این برای شما روشن می‌شود که دولت مدیریت پنهانش در اختیار آقای هاشمی است. تمام مدیران دولت فارغ از این که چه نوع مسئولیتی دارند، در دولت آقای مهندس موسوی اینها خودشان را مکلف می‌دیدند که حتماً به آقای هاشمی گزارش کار بدهند.
این نوع مناسبات، ارتباطی به این که ایشان رئیس مجلس بوده یا این که ایشان مسئولیتی در اداره جنگ داشته ندارد. به جهت این که آن شبکه‌ای که به عنوان مدیران در کشور مستقر شدند از سال 60 به بعد همه کسانی بودند که با حمایت مستقیم آقای هاشمی رشد کردند. و یکی از آنها آقای مهندس موسوی است. آقای موسوی رشد را در حزب جمهوری اسلامی به طور خاص و در نظام جمهوری اسلامی به طور عام، در دوران نخست‌وزیری‌اش بی‌شک مدیون آقای هاشمی است. این چیزی هم که من دارم می‌گویم تحلیل نیست؛ آن چیزهایی است که در خاطرات آقای هاشمی ثبت شده است. یعنی مراحل مختلفی که آقای مهندس موسوی در معرض هجوم، در معرض انتقاد، در معرض حذف قرار می‌گیرد، با تدبیر آقای هاشمی و با حمایت‌های اکید آقای هاشمی ایشان در صحنه می‌ماند. برخلاف آن چیزی که دوستان می‌بینند که دارند این جور تلقی می‌کنند که ایشان نخست‌وزیر امام بوده، اما آن چیزی که در عمل اتفاق افتاده این طور نیست.
آقای مهندس موسوی اکنون آمده تا آب رفته را به جوی بازگرداند. یعنی آن شکبه بوروکراتیک که از سال 60 تا 84 و آن فرهنگ حکمرانی که از سال 60 تا 84 بر دولت ما حاکم بوده، این را می‌خواهند برگردانند. و این بازی از سال 84 به هم خورده و قرار است در واقع این تغییر ریل را آقای مهندس موسوی انجام دهد. کسی که می‌تواند شبهات گفتمانی برای ما ایجاد ‌کند. همین چیزی که گاهی دوستان ما هم مطرح می‌کنند که برخی شباهت‌ها هست. بله. این شباهت‌ها شباهت‌های صوری است.
همان طوری که در جنگ صفین پوسته‌های قرآن بر سر نیزه رفت، امروز هم پوسته‌هایی از گفتمان امام و انقلاب بر سر نیزه می‌رود. اما آن چیزی که دارد آسوده می‌شود و دارد تکرار می‌شود، قصه بازگشت به شیوه حکمرانی قبل از 84 است. ماجرا این است. حالا ما فرصت نداریم. خیلی جزیی من در دو سه تا جلسه با دوستان اصلاح‌طلبمان مطرح کردم در دو سه تا جلسه در مناظرات و معمولاً هم رفقای اصلاح طلبمان چاره‌ای جز تأیید نداشتند.
خب! یک بار بیاییم ببینیم آقای مهندس موسوی که بوده؟ آقای مهندس موسوی سال 1320 متولد شد. می‌دانید ایشان میرحسین موسوی خامنه است. پدر ایشان یک بازرگان چای بوده. ظاهراً ایشان یک نسبت دوری هم با مقام معظم رهبری دارند. من نمی‌دانم چه نوع نسبتی. شنیدم. سندی ندارم. شنیدم به جهت همشهری بودن ظاهراً یک نسبتی وجود دارد.
سال 1357 ـ این نکته را داشته باشید؛ این تاره دارد باز می‌شود ـ دو روز قبل از آقای سرحدی زاده با روزنامه اعتماد ملی مصاحبه کرده‌اند و گفته‌اند که من قبل از انقلاب آقای مهندس موسوی را نمی‌شناختم و از سوابق مبارزاتی قبل از انقلاب ایشان خبر ندارم، آقای کروبی هم با برنامه مصاحبه کرده ـ این کدها را بروید ببینید ـ ایشان گفته که ما ایشان را قبل از انقلاب نمی‌شناختیم.
خب طبیعی هم هست! چون ما رفتیم مرکز اسناد انقلاب به دوستان گفتیم ببینید پرونده‌ای از ساواک راجع به آقای مهندس موسوی وجود دارد؟ بازداشتی، مبارزه‌ای، احضاری، پرونده‌ای از ایشان وجود ندارد. یعنی ایشان سابقه مبارزاتی آشکار پیش از انقلاب ندارند. ایشان موقعی که انقلاب شد 37 ساله بودند، دوستان می‌دانند که در واقع تمام افرادی که در این ایام انقلاب، به این سن وسال می‌رسیدند، بالاخره احضاری، بازداشتی، چیزی داشته اند. حتی مثلاً بهزاد نبوی که یک سال از ایشان کوچکتر است، بهزاد متولد سال 1321 است.
این طرفش را کاری نداریم ولی آن طرف یک 10 تا 12 سال زندان بوده. می‌خواهم بگویم اولاً از ایاشن هیچ سابقه مبارزاتی قبل از انقلاب نیست. این هم حرف من نیست. حرف اقای سرحدی‌زاده در روزنامه اعتماد ملی است. حرف اقای کروبی در مصاحبه با برنا است.
اما ایشان چه می‌کرده است؟ ببینید ایشان سال 1346 از دانشگاه شهید بهشتی تهران فارغ‌التحصیل می‌شود؛ که البته بعدها وقتی عنوان شهید بهشتی را به خود گرفت، دولتی شد. پیش از انقلاب دانشگاه ملی بود. دانشگاهی بود مثل دانشگاه آزاد امروز. فقط فرقش با دانشگاه آزاد این بود که شما کنکور هم نمی‌دادید، هر که پول داشت و در واقع متمکن بود، پول می‌داد و در این دانشگاه ثبت نام می‌گرد. ایشان سال 1346 از دانشگاه ملی فارغ‌التحصیل می‌شود.
ایشان از دانشگاه که بیرون می‌آید در سال 47 یک شرکتی را تأسیس می‌کند، شرکت معماری ساختمانی، برای ساخت و ساز به نام سمرقند. این شرکت سه نفر عضو هیئت مدیره دارد. نفر اول آقای مهندس عبدالعلی بازرگان پسر مرحوم بازرگان، نفر دوم حسن آلات پوش. حسن آلات پوش که می‌دانید از اعضای مجاهدین خلق بود. بعد مارکسیست می‌شود سال 55 در یک زد و خورد با ساواک کشته می‌شود.
نفر سوم هم می‌شود آقای مهندس موسوی. یعنی آقای مهندس موسوی یا بازرگان و آلات پوش این شرکت را راه‌اندازی می‌کنند. ظاهراً تا سال 52 یا 53 کار می‌کرده ظاهراً بعد آلات پوش مخفی می‌شود، بازرگان را هم زندانی می‌کنند. خود آقای مهندس موسوی شرکت را تعطیل می‌کند. تنها چیزی که من واقعیتش خیلی گشتم چون مهمه سابقه مبارزاتی است. مثلاً آقای کروبی به هر حال کسی است که پیش از انقلاب سالها زندان بوده است. سن آقای مهندس موسوی هم طوری بوده که ایشان می‌بایست در این مبارزات می‌بوده با توجه به ادعاهای امروز. اما تنها چیزی که از ایشان پیدا کردیم پیش از انقلاب (این است که) ایشان یک نمایشگاه نقاشی سال 53 در حسینیه ارشاد برگزار می‌کند آن هم نه با اسم میرحسین موسوی. خودش و خانمش.
خانم ایشان زهره کاظمی است که اسمش را عوض می‌کند و می‌گذارد زهرا رهنورد. و اسم خودش را می‌گذارد حسین رهجو. تنها چیزی که حقیقتاً من خیلی دوست دارم پیدا کنم، سابقه قبل از انقلاب است. یک فردی مثل شهید رجایی در کمیته مشترک قریب به 21 ماه شکنجه می‌شده است. 21 ماه. دوستان فقط بروید از کمیته مشترک بازدید کنید. 21 ماه در آن دخمه‌های کمیته‌های مشترک بودن را بروید ببینید یعنی چه؟ به هر حال من خودم خیلی علاقه‌مند بودم که کسی 8 سال نخست‌وزیر ما بود ای کاش سابقه مبارزاتی درخشانی داشت. حالا بعضی‌ها به جهت سنشون خیلی توقع ازشان نبوده. به هر حال یک نمایشگاه نقاشی می‌گذارند. یعنی من تنها چیزی که پیدا کردم نمایشگاه نقاشی در حسینیه ارشاد بوده است که سال 53 برگزار می‌شود.
آقای مهندس موسوی سال 56 به عضویت هیئت علمی دانشگاه ملی در می‌آید که می‌دانید آن موقع هر کس می‌خواست عضو هیئت علمی بشود بایستی یک تأییدیه‌ای از ساواک می‌گرفت. ایشان می‌شود گفت حداقل در پرونده‌اش در ساواک نکته منفی وجود نداشته و ساواک در سال 56 نسبت به ایشان نظر منفی نمی‌دهد.
البته من قصد تخریب ندارم و نمی‌خواهم بگویم ایشان ساواکی بوده ولی مسئله این است که ساواک نسبت به ایشان نظر منفی اعلام نکرده. می‌دانید که مثلاً دکتر شریعتی وقتی که دکترایشان را می‌گیرد و وارد ایران می‌شود سال 46 یا 47 سابقه مبارزاتی داشته، هم پیش از رفتنش به فرانسه و هم در دوران فرانسه، ایشان را ساواک با دکترای جامعه‌شناسی می‌فرستد در یک روستایی در اطراف سبزوار یا ... که برود آنجا. یعنی می‌خواهم بگویم که ساواک این طور به محیط آموزشی سیطره داشته. با این سیطره آقای مهندس موسوی سال 56 می‌آید و در واقع می‌شود عضو هیئت علمی دانشگاه ملی آن موقع.
خانم آقای مهندس موسوی که خانم زهره کاظمی هستند معروف به زهرا رهنورد، پدر ایشان یکی از امرای ارتش گذشته بوده، ارتش پهلوی، پدر ایشان از اساتید دانشگاه افسری بوده و خانواده بسیار متمولی خانواده کاظمی‌ها داشته‌اند. اصالتاً هم بروجردی‌اند. از کاظمی‌های بروجرد. ایشان سال 48 با آقای مهندس موسوی ازدواج می‌کند و سال 53 (این چیزی است که خودشان گفته‌اند سایت روز آنلاین) بعد از این که چند نفر از هیئت مدیره شرکت آقای مهندس موسوی بازداشت می‌شوند خانم زهرا رهنورد به همراه دو فرزندشان می‌روند آمریکا تا انقلاب و بعد از انقلاب بر می‌گردند.
و خود آقای مهندس موسوی ظاهراً یک مقطعی را در ایران بوده، در این فاصله‌ای که خانواده ایشان می‌خواهند تشریف ببرند. آن دوره یک گروهی را با حبیب‌الله پیمان و خانم طاهره صفارزاده و علی موسوی گرمارودی راه‌اندازی می‌کنند تحت عنوان کانون هنرمندان مسلمان که بعداً هم به علت اختلافاتی که از نظر سیاسی در این جمع پیش می‌آید. حالا خودشان دیدم گفته‌اند شهید باهنر هم در این کانون بوده. گفته خودشان است. من در اسناد دیگر ندیدم. نمی‌دانم چقدر صحت دارد حالا این نکته را داشته باشید.
پس آقای مهندس موسوی فردی با یک چنین سابقه‌ای است، یعنی اتصال ایشان پیش از انقلاب با نیروهای روحانیت و نهضت امام نیست اتصال ایشان با عبدالعلی بازرگان است با حبیب‌الله پیمان است با آلات پوش است و اینها است ... (پیش از انقلاب).
سابقه انقلابی ایشان هم این است که با اسم مستعار ایشان یک نمایشگاه نقاشی برگزار می‌کند. یک کتاب هم دارند تحت عنوان واژگان اقتصاد اسلامی. که آن هم باز به اسم حسین رهجو است. نمی‌نویسد میرحسین موسوی، توسط ایشان منتشر شده است. مثلاً تعریف کرده است که عدالت یعنی چه؟ بهره بانکی یعنی چه؟ تعاریفی از ترمینولوژی اقتصاد اسلامی را ایشان در کتاب ارائه کرده است. من البته خودم این کتاب را ندیدم ولی بعد از انقلاب هم ظاهراً این کتاب را یک بار به اسم حسین رهجو سال 58 نشر فرهنگ اسلامی چاپ می‌کند. من این کتاب را خودم ندیدم.
آقای مهندس موسوی با این سابقه وارد فضای انقلاب می‌شود. یعنی شما ببینید اتصال ایشان با بدنه نیروهای امام چگونه است. از بعد از انقلاب است. شما ببینید آقای کروبی می‌گوید من ایشان را نمی‌شناسم (به عنوان شخصی با سابقه مبارزاتی قبل از انقلاب) شما ببیتید اینها طیف چپ خط امام آن موقع بوده‌اند. کرو.بی و اینهایی که در زندان‌ها بودند. کروبی و شیخ قدرت علیخانی و ... و آن طرف (راست) طیف مؤتلفه و اینها ... هیچ کدام مهندس موسوی را نمی‌شناختند. (به عنوان شخصی با سابقه مبارزاتی قبل از انقلاب)
خب! بیایید وارد فضای انقلاب بشویم. انقلاب می‌شود، حزب (جمهوری اسلامی) تشکیل می‌شود و ... می‌دانید که ابتدای کار حزب همه بودند یعنی در شورای سیاست گزاری حزب حتی حبیب‌الله پیمان هم بوده. منتهی روند تسویه کار که پیش می‌آید به کناری می‌رود. در حزب، آقای مهندس موسوی یک حلقه 5 نفره تشکیل می‌دهد. این حلقه چه کسانی هسند؟ آقای جواد اژه‌ای، آقای ابوالقاسم سرحدی‌زاده، آقای محمدرضا بهشتی پسر اول شهید بهشتی، آقای مسیح مهاجری و خود آقای موسوی. این پنج نفر کارهایشان را در حزب با آقای هاشمی هماهنگ می‌کرده‌اند یعنی یک حلقه‌ای بودند. در خاطرات آقای هاشمی بروید می‌بینید که اینها هر هفته با آقای هاشمی جلسه خاصی داشته‌اند و تا زمانی که استعفا می‌دهند و از حزب خارج می‌شوند، این جلسات و این نوع ارتباط به صورت مداوم برقرار بوده است.
خب! آقای مهندس موسوی چون در این حلقه قرار می‌گیرد، می‌تواند به آقای هاشمی نزدیک بشود. یعنی ارتباطاتش را، ارتباطات سیاسی‌اش را با حبیب‌الله پیمان و ... قطع می‌کند و ادامه نمی‌دهد و نزدیک می‌شود به آقای هاشمی. از این به بعد دیگر مشخص است ایشان با حمایت همین دوستانی که در همین حلقه داشتند ابتدا می‌شوند سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی، در سال 58 وقتی روزنامه راه می‌افتد و بعضی مسئولیت‌های دیگری مثلاً در صدا و سیما و در شوراها و ... می‌گیرند. زمان می‌گذرد تا می‌رسد به عزل بنی‌صدر اینجا بعضی نکات ریز در خاطرات آقای هاشمی هست. روانشناسی برخی نیروهای انقلاب را می‌توانیم ببینیم.
شبی که حزب جمهوری جلسه می‌گذارند که نخست‌وزیر جایگزین تعیین شود (چون شهید رجایی که نخست‌وزیر بوده رئیس‌جمهور می‌شود و بنا می‌شود نخست‌وزیر تعیین شود) شب جلسه می‌گذارند و در آنجا در شورای حزب تصمیم‌ می‌گیرند که شهید باهنر معرفی بشود. و به شما عرض کنم آن موقع آقای موسوی سرپرست وزارت خارجه بوده و در کابینه آقای مهدوی کنی. این (موضوع) شب که در حزب تصویب می‌شود صبح فردایش آقای نوری شاهرودی که الان در حزب اعتماد ملی است با آقای کروبی و فکر کنم الان عضو کمیته روابط بین‌الملل باشد. ایشان آن موقع معاون آقای موسوی بوده است در وزارتخانه امور خارجه. ایشان فردا صبح می‌رود پیش آقای هاشمی و می‌گوید انتخاب شهید باهنر انتخاب درستی نیست و ما باید آقای مهندس موسوی را به عنوان نخست‌وزیر معرفی کنیم و در واقع یکی از معاونین آقای مهندس موسوی می‌شود پیش آقای هاشمی و پیشنهاد نخست‌وزیری ایشان (مهندس موسوی) را در آن موقع می‌دهد. یعنی قبل از این که شهید باهنر نخست‌وزیر بشود. خوب شهید باهنر آقای مهندس موسوی را به عنوان وزیر امور خارجه معرفی می‌کند. با وجود این که ایشان عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی است، یکی از مخالفین ایشان برای پست وزارت امور خارجه شهید آیت است.
14 تیر 60 وقتی شما مراجعه می‌کنید به مصاحبه‌های آن موقع می‌بینید شهید آیت باتصدی پست وزارت امور خارجه توسط آقای مهندس موسوی مخالفت می‌کند و دلیل مخالفتشان را هم در واقع سوابق فعالیت ایشان در اتصال با جریان‌های ملی‌گراها می‌دانند و همانجا اعلام می‌کنند که چنین فردی با چنین سوابقی نمی‌تواند مدافع منافع ملی ما باشد.
خب! یک ماه بعد هم شهید آیت به شهادت می‌رسد، یعنی درست یک ماه بعد، 14 تیر 60 شهید آیت با مهندس موسوی مخالفت می‌کند 14 مراد 60 شهید آیت توسط منافقین به شهادت می‌رسد. خب! آقای مهندس موسوی می‌آید و رأی شکننده‌ای هم می‌آورد. به دلیل همین مخالفت شهید آیت. نکته جالب برخورد آقای هاشمی با شهید آیت است. (آقای هاشمی) به شدت در جلسه حزب با شهید آیت برخورد می‌کنند و می‌گویند که شما خطاب به شهید آیت حق نداشتید با یک عضو حزب مخالفت کنید.
می‌رسیم به ماجرای 8 شهریور ماجرای انفجار بمب در دفتر نخست‌وزیری. موقعی که دفتر نخست‌وزیری منفجر می‌شود، اول یک شورای ریاست جمهوری تشکیل می‌شود که می‌آیند کشور را آماده کنند برای انتخابات. آن موقع مقام معظم رهبری دبیر کل حزب جمهوری بودند، امام جمعه تهران بودند و در عین حال مورد سوءقصد هم واقع شده بودند و یک وجاهت عمومی در کل جامعه در بین همه نیروهای مردمی داشتند. حزب پیشنهاد می‌دهد که مقام معظم رهبری کاندیدای ریایت جمهوری شوند آقا کاندیدا می‌شوند و همان طور که می‌دانید رأیی که آن سال آمد یک رأی بی‌نظیری است. با یک رأی حدود 95 یا 96 درصد شرکت کنندگان آن موقع به ریاست جمهوری آقا رأی دادند.
سؤال یکی از حضار: ایشان (میرحسین) مگر وزیر امور خارجه نبودند؟ چگونه است که در جلسه 8 شهریور نخست‌وزیری حضور نداشته‌اند؟
پاسخ: نه آن جلسه، جلسه شورای امنیت بوده و ظاهراً وزیر امور خارجه در جلسه حضور نداشته. امنیت کشور بوده یعنی دخالت امنیت داخلی. آن موقع درست است که ما جنگ داشتیم ولی عمدتاً (بحث امنیت) بحث منافقین و ترورها و اینها ... بوده و ایشان در آن جلسه نبوده است.
سؤال یکی از حضار: شهید آیت فقط نماینده مجلس بودند یا ...؟
پاسخ: درست است این نکته مهمی است. من یادم رفت. شهید آیت آن موقع رئیس دفتر سیاسی حزب بوده و در حزب ایشان مسئولیت رسمی داشتند.
خب! آقا انتخاب می‌شوند. بحث نخست‌وزیری می‌شود. در خاطرات آقای هاشمی است. جلسه‌ای می‌روند خدمت حضرت امام. مقام معظم رهبری، جناب آقای هاشمی و جناب آقای موسوی اردبیلی. آنجا 4 نفر را به حضرت امام معرفی می‌کنند. آقای غرضی، آقای علی‌اکبر ولایتی، آقای علی‌‌اکبر پرورش و آقای میرحسین موسوی. این 4 نفر. حضرت امام نظرشان روی آقای ولایتی بوده می‌گویند آقای ولایتی نخست‌وزیر بشود. این در خاطرات آقای هاشمی است. بعد از این جلسه خبر در یک سطحی از حاکمیت و مجلس و دولت منتشر می‌شود که نظر حضرت امام روی دکتر ولایتی است. درست در خاطرات آقای هاشمی است که فردا شب این دیدار بهزاد نبوی می‌رود پیش آقای هاشمی.
اجازه بدهید این قسمت را از رو بخوانم.
"چهارشنبه 29 مهر 60، بهزاد نبوی و دو نفر دیگر از اعضاء کادر مرکزی مجاهدین انقلاب اسلامی آمدند برای منصرف کردن من از موافقت با نخست‌وزیری دکتر ولایتی و بیش از یک ساعت صحبت کردند نه آنها قانع شدند نه من"
استدلال آقای هاشمی نظر حضرت امام است.
"آنها می‌گویند ضعیف است چهره نیست بیشتر روی مهندس موسوی تأکید می‌کنند"
حالا نگاه کنید غیر از نوری شاهرودی که معاون خود آقای مهندس موسوی بوده و اولین بار پیشنهاد نخست‌وزیری آقای مهندس موسوی را می‌ دهد اولین باز پیشنهاد پیگیری نسخت‌وزیری مهندس موسوی را بهزاد نبوی و طیفش در مجاهدین انقلاب ارائه می‌ دهند.
دکتر ولایتی معرفی می‌شود به مجلس و رأی نمی‌آورد. بعد دوباره مسئولین جلسه می‌گذارند خدمت حضرت امام. آنجا اشاره حضرت امام (متوجه) آقای غرضی می‌شود که آنجا آقای هاشمی به حضرت آقا می‌گویند با توجه به این که دفعه قبل نخست‌وزیر رأی نیاورد شما معرفی مکتوب نکنید. بگذارید ما یک استمزاج بکنیم. حالا در همین فاصله سه یا چهار جلسه، بهزاد (نبوی) و دوستانش رفتند پیش آقای هاشمی و روی مهندس موسوی تکیه کردند و آن موقع هم در مجلس طیف چپ اکثریت داشتند.
در مورد رأی آوردن غرضی هم استمزاج (نظر سنجی غیر رسمی در مجلس) انجام می‌دهند می‌بینند ایشان رأی نمی‌آورد. نظرسنجی غیررسمی بوده. نهایتاً با این کش و قوس‌هایی که می‌شود بعد از سه مرحله حضرت امام با نخست‌وزیری میرحسین موافقت می‌کند. این نکته مهمی است. الان یک طوری در فضای عمومی دارند تلقی ایجاد می‌کنند که آقای مهندس موسوی نخست‌وزیر امام بوده. این حرف را خیلی باید دقت کنید. این طوری نبوده. روند را دیدید. این چیزهایی که گفتیم برای سال 60 است.
من اسناد این واقعیت‌ها را جمع کردم، آماده است. اگر دوستان خواستند به تفکیک تاریخ ارتباط آقای مهندس موسوی با آقای هاشمی را نشان می‌دهد. آقای مهندس موسوی در حزب به شدت مورد مخالفت بخشی از حزب بوده طبق آن چیزی که در خاطرات آقای هاشمی است در تمام این جلسات که اختلافات اعضای حزب با آقای مهندس موسوی مطرح می‌شده، آقای هاشمی بلا استثنا طرف آقای مهندس موسوی را می‌گیرد. حتی به جایی می‌رسد که آقای هاشمی می‌گوید: آقای ولایتی چند بار آمد پیش من و گله کرد که چرا تو این قدر از میرحسین حمایت می‌کنی؟
خوب دلیلش هم روشن است. آقای مهندس موسوی هماهنگی‌ای که در دوران نخست‌وزیری‌شان با آقای هاشمی داشتند، من فکر نمی‌کنم حتی با آقای رئیس‌جمهور داشتند. در خاطرات آقای هاشمی روزی نیست که ایشان (آقای مهندس موسوی) تماسی با آقای هاشمی برقرار نکند و گزارش کار ارائه نکند یا کسب نظر و کسب رهنمود از آقای هاشمی نداشته باشد. روزی نیست تا سال 65 حتی آقای هاشمی در سال 65 در ایام عید که مسافرت رفته بودند مداوماً این تماس‌ها برقرار بوده کاملاً مشخص است دولت ایشان یک مدیر پنهانی داشته که این مدیر پنهان آقای هاشمی است.
حتی آقای هاشمی خیلی جاها این قدر با دولت آقای مهندس موسوی احساس راحتی می‌کرده (است که) ایشان خودش زنگ می‌زند به معاون وزیر خارجه (که) آقای معاون وزیر خارجه فلان کار را انجام بده. آقای وزیر بهداشت ...! یعنی حتی از آن کانال‌های رسمی دولت این قدر رابطه بین آقای هاشمی و مهندس موسوی نزدیک‌تر بوده که این اتفاق به این شکل می‌افتد.
بعد اختلاف در دولت پیش می‌آید بین دولت و وزرایی مثل آقای احمد توکلی، آقای عسکر اولادی و ... در این اختلاف‌ها همه جا آقای هاشمی از آقای مهندس موسوی حمایت می‌کند (این مطالب) در خاطرات آقای هاشمی هست. حتی این جلسه معروف تشکیل می شود که آقای بهزاد نبوی، آقای مهندس موسوی، آقای بانکی و آقای واحدی زنجانی و ... از یک طرف و از یک طرف دیگر هم آقای احمد توکلی، آقای عسگر اولادی و آقای توکلی بینا و ... حضور پیدا می‌کنند. مذاکرات آن جلسه در کتاب سال 61 آقای هاشمی هست. تماماً حمایت از طیف آقای مهندس موسوی است. علت اختلاف آن جا چند تا بحث است.
یکی مثلاً بحث برنج. آقای عسگر اولادی عقیده‌اش بر این اسن که طیف بهزاد نبوی و ... دارند کارشکنی می‌کنند. ایشان (عسگر اولادی) می‌گوید قریب به یک ماه است که کشتی برنج وارد کرده‌ایم، اینها با ارتباطی که با گمرک دارند اجازه نمی‌دهند. دعواهای این چنینی ... این جا هنوز آن دعواهای استراتژیک باز نشده است. در سال 61، بعد نهایتاً منجز به استعفای آن طیف می‌شود از دولت و دولت آقای مهندس موسوی همان طور که می‌خواهند می‌شود. آقای مهندس موسوی از سال 60 تا 64 سه بار استعفا می‌دهد.
این سه بار استعفا توی کتاب آقای هاشمی هست. یک بارش را آقا می‌آیند می‌گویند به آقای هاشمی. یعنی آقا به هاشمی می‌گویند که ایشان سر قضیه مسکن و انتخاب وزیر مسکن ایشان موافقت نبوده (استعفا می‌دهد) و آقای هاشمی می‌گویند به آقای مهندس موسوی شما استعفا ندهید. نوع ادبیات آقای هاشمی و آقای مهندس موسوی جالب است. بنشینید بخوانید که تعامل چگونه است؟ تعامل کاملاً یک تعامل پدرانه است. آقای هاشمی به مهندس موسوی. کاملاً ایشان، آقای موسوی را در دامن خودشان رشد می‌دهند و دو بار دیگر هم آقای مهندس موسوی خودش می‌آید پیش آقای هاشمی استعفا می‌دهد می‌گوید نمی‌توانم کار کنم، تا سال 64.

سؤال: این استعفاهای میرحسین علنی اعلام شده؟

جواب: نه علنی اعلام نشده. بحث‌های پیش علنی شدنش بوده که آقای هاشمی جلویش را می‌گیرد. (البته با نقل از خاطرات آقای هاشمی) سال 64 پایان دوره اول دولت سوم می‌شود. آقا نظرش این بوده که رئیس‌جمهور توی این مملکت یک چیز تشریفاتی است. ایشان اعتقاد اشته که من نمی‌توانم مسئولیت شرعی دولتی را بپذیرم که در واقع اختیاری ندارم در امور آن دولت. می‌دانید دیگر مشکل ساختاری قانونی اساسی آن موقع بود. ایشان تصمیم ‌می‌گیرند که دیگر کاندیدا نشوند برای ریاست جمهوری. باز اینها در خاطرات آقای هاشمی هست. بعد ظاهراً وقتی خدمت حضرت امام می‌رسند و این نکته را آقا بیان می‌کنند آنجا حضرت امام بیان می‌کنند که نه شما در انتخاب نخست‌وزیر و کابینه اختیار داشته باش. آقا با این قولی که حضرت امام می‌دهند می‌آیند و کاندیدا می‌شوند. دوباره یک رأی خیلی بالایی را ایشان کسب می‌کنند.
اتفاقات را گاهی با حقایق مستند تاریخی بیان می‌کنیم، گاهی با صحبت‌های افواهی (صحبت کوچه بازار) این تفاوت‌ها مهم است. (در اینجا مطالب مستند است از زبان خودشان)
در این فاصله‌ای که قرار می‌شود دولت تشکیل شود آقای محسن رضایی که آن موقع فرمانده سپاه بوده است می‌رود خدمت حضرت امام. چون شنیده بود امام به نوعی به آقا چزاغ سبز (نشان) داده‌اند که شما می‌توانی نخست‌وزیر مطلوب خود را معرفی کنی. خب! طبیعی بوده است که آقا دیگر میرحسین را معرفی نمی‌کرده است. آقای محسن رضایی می‌روند خدمت حضرت امام و می‌گوید که اگر میرحسین معرفی نشود بچه‌ها در جبهه‌ها دلسرد می‌شوند و ما در جنگ لطمه می‌خوریم. خب! آن موقع هم موضوع اصلی کشور ما جنگ بوده. این صحبت ـ باز این هم در خاطرات آقای هاشمی و هم در خاطرات آقای ناطق جلد دوم هست ـ یک اتفاق متواتر است.
آقای ناطق می‌گوید که آقای محسن رضایی گفتند که اگر میرحسین معرفی نشود، در جبهه، در جنگ، دلسردی ایجاد می‌شود و همین صحبت به جهت اهمیت جنگ نظر امام را تغییر می‌دهد. حالا این تحلیل آقای محسن رضایی بوده که خدمت امام ارائه می‌کند. جزئیاتش را نمی‌دانم که با چه اسنادی.
 
ادامه دارد .....